های‌بای قهوه

پاییز دو روز دیگه شروع می‌شه. فصلی سرشار از احساسات عاشقانه و سوییشرت و جیب بزرگ و خش خش برگ‌های هزار رنگ زیر پاهای معشوق و از این جور داستانا. فصلی که روز رفته رفته کوتاه‌تر می‌شه، غروباش رفته رفته غصه‌دارتر می‌شه، ترس بچه محصل‌ها بالاخره محقق می‌شه، دهن دانشجوها سرویس می‌شه، کارمندا بیچاره می‌شن …

های‌بای قهوه ادامه مطلب »